چه کسی در مورد نیازمند تصمیم می گیرد؟ دلخوری امیری از سروش رفیعی غیبت مشکوک کارتال در تمرین پرسپولیس نتیجه و فیلم خلاصه بازی برگشت پاریس سن ژرمن و استون ویلا(۲۷ فروردین ۱۴۰۴)| شاگردان انریکه در جمع ۴ تیم برتر نتیجه و فیلم خلاصه بازی برگشت بارسلونا و دورتموند(۲۷ فروردین ۱۴۰۴)| کامبک نصفه و نیمه بوژوویچ: باید دوباره هواداران را به استقلال علاقه‌مند کنیم آخرین شانس بوژوویچ مقابل گل‌گهر| مرد صرب می‌ماند یا می‌رود؟ منچستریونایتد جانشین اونانا را انتخاب کرد درخواست مدیرعامل استقلال از مهدی تاج: لطفاً در صدور حکم، عدالت را رعایت کنید ۵ بازیکن استقلال در خطر محرومیت از بازی با هوادار خلیل‌زاده به کمیته انضباطی فدراسیون فوتبال احضار شد قلعه‌نویی: نگاه‌ها به مربی ایرانی را تغییر دادم تاریخ و ساعت بازی گل‌گهر و استقلال | برد، تنهاراه نجات آبی‌ها تاریخ و ساعت بازی استون‌ویلا و پاری‌سن‌ژرمن | شب سخت پاریسی‌ها در ویلاپارک سپاهان برنامه‌ای برای تمدید قرارداد نیازمند ندارد تاریخ و ساعت بازی دورتموند و بارسلونا | بلوگرانا در یک‌قدمی صعود پیشنهاد وسوسه‌انگیز به ستاره شهداب امیدهای بوکس از فردا روی رینگ عنوان چهارمی برای دختران کانوپولو خراسان‌رضوی
سرخط خبرها

روایت عاشقانه‌های شهدای ورزشکار | شهید جعفر خانلری

  • کد خبر: ۷۸۱۸۱
  • ۳۱ مرداد ۱۴۰۰ - ۱۱:۰۴
روایت عاشقانه‌های شهدای ورزشکار | شهید جعفر خانلری
جوانی پرانرژی و بشاش بود که اوقات‌فراغتش را به بیکاری نمی‌گذراند. جعفر اهل ورزش بود و فرصت‌های خالی روزانه‌اش را در زمین فوتبال می‌گذراند.

به گزارش شهرآرانیوز؛ جوانی پرانرژی و بشاش بود که اوقات‌فراغتش را به بیکاری نمی‌گذراند. جعفر اهل ورزش بود و فرصت‌های خالی روزانه‌اش را در زمین فوتبال می‌گذراند. پابه‌توپ می‌شد و با دوستانش به رقابت ورزشی می‌پرداخت. به همه سفارش می‌کرد که دست‌کم هفته‌ای ۳ روز ورزش کنند تا سلامتی بدنشان تضمین شود.

 

جعفر اهل مردانگی بود و این هدیه ورزشکاری‌اش بود. نیمه‌های شب ۱۰ خرداد ۴۵، آنگاه که قرص ماه کامل بود، غلامحسین به روی ماه نوزاد پسرش که تازه به دنیا آمده بود خندید و دلش از خوش‌حالی لرزید، می‌دانست که باید نماز شکر بخواند. سجاده پدربزرگ پهن بود که غلامحسین کودک را بر ۲ دست ادب به پدربزرگ داد تا در گوشش اذان بگوید. راستی نام این کودک جعفر شده بود. غلامحسین خانلری عید سال ۶۵ را بدون جعفر بر سفره نشست. شلمچه مرد حماسه و دلیری را میهمان خود داشت.

 

جعفر بود و یک خط سرخ آتش، جعفر بود و گل‌های سرخ غیرت، جعفر بود و ترکش! و... جعفر روزی در میان گل‌های بهاری ۱۷ فروردین ۶۵ در غبار شرجی شلمچه گم شد. ۱۳ سال غلامحسین بغض بر گلو زده بود، ۱۳ سال ام‌البنین چشم بر قاب دری داشت که جعفر از آنجا پاشنه مردانگی را بالا کشیده بود. روزی که آن مرد با پلاک آمد، غلامحسین لبخند جوانی و مردی و مهربانی را بر لبان ترک‌خورده او دید! به زلالی آب و آینه قسم که او آن‌وقت به کسی نگفت، کسی چیزی نمی‌دانست. جعفر سبک‌بال بر دوش‌های اهالی غیرت به گوشه قلب شهرش رفت و در خاک آرام گرفت. پدر تازه فهمید که او پزشکی هم قبول شده بود!

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->