فغانی: در برخورد با ترامپ طبق پروتکل عمل کردم| ایرانی‌ام و از پایان جنگ خوشحالم فدراسیون پرسپولیس و استقلال را غافل‌گیر کرد ملی پوش ایسلندی به هاشمیان نه گفت پرسپولیس منتظر پیشنهاد رسمی استقلال| مهری هم آبی‌پوش می‌شود ملی پوش آفریقایی در آستانه انتقال به پرسپولیس اتفاق عجیب در پرسپولیس: به گندوز پول بدهید تا برود! دورسون در آستانه ترک اردوی پرسپولیس اختیار تام هاشمیان به کاپیتان‌های پرسپولیس انصاری، معاون بی اختیار در پرسپولیس عمری از سفر به ترکیه جا ماند؟ پروژه برکناری جویباری و اعضای هیئت مدیره استقلال کلید خورد قطر وارد میدان شد | المپیک هدف جدید دوحه نه عجیب ساپینتو به آل‌کثیر موضع‌گیری رسمی پرسپولیس در پرونده بیرانوند | خبری از توافق با تراکتور نیست فدراسیون دوومیدانی حاشیه جدید ملی‌پوشان در کره جنوبی را تکذیب کرد از سنگ صدا درآمد، از حدادی نه شریفی: خیلی تنها بودیم نامه رسمی آذربایجان برای کشتی‌گیر ایرانی تاجرنیا: استقلال مشکل مدیریت دارد! اماکن ورزشی شهرداری مشهد فردا (چهارشنبه، یکم مرداد ۱۴۰۴) تعطیل است
سرخط خبرها

روایت عاشقانه‌های شهدای ورزشکار | شهید جعفر خانلری

  • کد خبر: ۷۸۱۸۱
  • ۳۱ مرداد ۱۴۰۰ - ۱۱:۰۴
روایت عاشقانه‌های شهدای ورزشکار | شهید جعفر خانلری
جوانی پرانرژی و بشاش بود که اوقات‌فراغتش را به بیکاری نمی‌گذراند. جعفر اهل ورزش بود و فرصت‌های خالی روزانه‌اش را در زمین فوتبال می‌گذراند.

به گزارش شهرآرانیوز؛ جوانی پرانرژی و بشاش بود که اوقات‌فراغتش را به بیکاری نمی‌گذراند. جعفر اهل ورزش بود و فرصت‌های خالی روزانه‌اش را در زمین فوتبال می‌گذراند. پابه‌توپ می‌شد و با دوستانش به رقابت ورزشی می‌پرداخت. به همه سفارش می‌کرد که دست‌کم هفته‌ای ۳ روز ورزش کنند تا سلامتی بدنشان تضمین شود.

 

جعفر اهل مردانگی بود و این هدیه ورزشکاری‌اش بود. نیمه‌های شب ۱۰ خرداد ۴۵، آنگاه که قرص ماه کامل بود، غلامحسین به روی ماه نوزاد پسرش که تازه به دنیا آمده بود خندید و دلش از خوش‌حالی لرزید، می‌دانست که باید نماز شکر بخواند. سجاده پدربزرگ پهن بود که غلامحسین کودک را بر ۲ دست ادب به پدربزرگ داد تا در گوشش اذان بگوید. راستی نام این کودک جعفر شده بود. غلامحسین خانلری عید سال ۶۵ را بدون جعفر بر سفره نشست. شلمچه مرد حماسه و دلیری را میهمان خود داشت.

 

جعفر بود و یک خط سرخ آتش، جعفر بود و گل‌های سرخ غیرت، جعفر بود و ترکش! و... جعفر روزی در میان گل‌های بهاری ۱۷ فروردین ۶۵ در غبار شرجی شلمچه گم شد. ۱۳ سال غلامحسین بغض بر گلو زده بود، ۱۳ سال ام‌البنین چشم بر قاب دری داشت که جعفر از آنجا پاشنه مردانگی را بالا کشیده بود. روزی که آن مرد با پلاک آمد، غلامحسین لبخند جوانی و مردی و مهربانی را بر لبان ترک‌خورده او دید! به زلالی آب و آینه قسم که او آن‌وقت به کسی نگفت، کسی چیزی نمی‌دانست. جعفر سبک‌بال بر دوش‌های اهالی غیرت به گوشه قلب شهرش رفت و در خاک آرام گرفت. پدر تازه فهمید که او پزشکی هم قبول شده بود!

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->